نویسنده: عزیز صادقی
داعی:
داعی اسم فاعل از « دعا یدعو» با وجود «ة» در آخر آن دلالت بر مبالغه و تکثیر معنای آن دارد. اگر بخواهیم آن را جمع کنیم میگوییم « دعاة» جمع سالم آن داعون و داعیات میباشد.
وظیفهی داعی:
کار اصلی و وظیفهی داعی، تبلیغ دین خدا است، و وسیلهی هدایت است و هادی واقعی تنها خداست. که این هم خود نعمتی بزرگ است و انسان باید تلاش کند که وسیلهی هدایت دیگران گردد.
ویژگیهای و صفات داعی:
اول: بصیرت: « قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»[یوسف/108] بگو: این راه من است که من (مردمان را) با آگاهی و بینش به سوی خدا میخوانم و پیروان من هم (چنین میباشند)، و خدا را منزّه (از انباز و نقص و دیگر ناشایست) میدانم، و من از زمره مشرکان نمیباشم (و کسی و چیزی را شریک خدا نمیانگارم).
سید قطب رحمه الله در تفسیر این آیه میفرماید: ما بر راستای رهنمود یزدانیم و روان در پرتو نور آفریدگار جهانیم. راه خود را خوب میدانیم. با دانش و بینش و درک و فهم در آن روانیم. نه دست و پا میزنیم و سکندری میخوریم، و از کسی پرس و جو میکنیم و سخن میشنویم. زیرا راهی که در پیش گرفتهایم روشن و آشکار و مورد اطمینان است. با یقین کامل پای در این راه نهادهایم. خداوند سبحان را پاک و زدوده از چیزهائی میدانیم که سزاوار الوهیت او نیست. ما از کسانی که شرک میورزند جدائی و کناره گیری میکنیم و از ایشان بیزاری میجوئیم و دوری میگزینیم.
دوم: حکمت: حکمت یعنی به حق رسیدن با علم و عقل. و هر چیزی را در جای خود قرار دادن.«ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ »[نحل/125 (ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلاّنه و آگاهانه، و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزا است.) بیگمان پروردگارت آگاهتر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه میشوند و یا این که رهنمود و راهیاب میگردند.
سید قطب میفرماید: دعوت باید با حکمت باشد. دعوت کننده باید به اوضاع و احوال مخاطبان و به شرایط و ظروف آنان بنگرد، و دقت داشته باشد هر بار چه اندازه باید مخاطب و مقاصد را برای ایشان روشن و بیان کند تا بر دوش ایشان سنگینی نکند و پیش از آمادگی مردمان برای پذیرش تکالیف و وظایف، برایشان دشواری به بار نیاورد. داعی باید راه و شیوهای در کار دعوت در پیش گیرد که رنج وزحمتی برای مخاطبان تولید نکند، و در این راه و شیوه هم تنوع را برابر مقتضیات مراعات نماید و آن گونه که باید سخن سراید. احساسات او را نگیرد، و پرخاش و تاخت نداشته باشد. چه اگر چنین نکند، در همهی اینها و در کارهای دیگر از حکمت در میگذرد.
سوم: موعظه حسنه(بیان نیکو): یعنی تذکر و یادآوری سخنی که با خیر و خوبی همراه باشدو قلب و دل را لطیف و روشن سازد. و صلاح شنونده را در بر دارد و حاوی مطالب عبرت آمیزی باشد.قرآن میفرماید:
وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ[نحل/125]
سید در تفسیر این آیه چنین میفرماید: داعی باید با اندرززیبا و دلربائی به سخن درآید که آهسته و ارام به ژرفای دلها برود و بر دلها نشیند، و حواس و شعور را نرمک نرمک برباید و لطیف و دقیق تسخیر نماید. تهدید و توبیخ بیجا و بی مورد و بدون علت و سبب روا ندارد، و خطاها و اشتباهائی را گوشزد نکند که سر بر رسوائی میکشد. نرمش و حسن موعظه اغلب اوقات دلهای گریزان و رمان را هدایت و رهنمود میکند، و دلهای بیزار و ناسازگار را رام میگرداند و به سوی گوینده میکشاندو از حمله و تهدید و توبیخ، خیر و صلاح بیشتری به بار میآورد.
چهارم: مجادلهی نیکو: وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ[نحل /125] سید میفرماید: داعی باید مجادله و مباحثه را به شیوهای هر چه بهتر، و با دلائل بسی قوی تر و رسا تر انجام دهد. در مجادله و مباحثه چیزی را بر طرف تحمیل نسازدو او را خوار ندارد و زشت نشمارد. تا طرف مقابل به دوت کننده اطمینان پیدا کند و بداند که هدف او از مباحثه و مجادله چیره شدن و غالب آمدن نیست بلکه هدفش قانع کردن و به حق رساندن است.
ناصر سبحانی رحمه الله میفرماید: این روش یعنی مجادلهی احسن نسبت به کسانی است که نه دعوت به حکمت در آنها تأثیر کرده و نه روش موعظهی حسنه؛ بلکه موضع مخالف در بر گرفته و برای ساکت کردن آنها جدال صورت میگیرد. برای چنین افرادی دو رهی هدایت تمام شده؛ زیرا نه از استعداد علمشان و نه از استعداد اراده استفاده نکردهاند.
پنجم: صبر: صبر برای داعی بسیار وهم و رکن رکین دعوت نیز به شمار میآید به این سبب هم است که خداوند در سورهی نحل بعد از ویژگیهای مذکور صبر را بیان فرموده: « وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ؛ وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ»
و اگر شکیبائی پیشه ساختید (و به خاطر خدا مجازات نکردید و کیفر ندادید) حتماً شکیبائی برای شکیبایان (حقپرستی چون شما که از دل فرمان نمیبرید و به راهنمائی یزدان گوش فرا میدارید، در دنیا و آخرت) بهترخواهد بود. و (ای پیغمبر! تو نیز در برابر مصائب و صحنههای جانسوزی که در راه تبلیغ رسالت آسمانی خواهی دید) شکیبائی کن و شکیبائی تو (و هرکس دیگری) جز در پرتو (لطف رحمان و به یاری و) توفیق یزدان میسّر نیست. (اگر کافران ایمان نیاوردند).
قرآن به پیغمبر(ص) و به دعوت گران بعد از او توصیه میکند وقتی که دیدند مردمان راهیاب نمیگردند و هدایت نمیپذیرند غم و اندوه ایشان را فرا نگیرد. چه بر او و بر همهی دعوت کنندگان وظیفهای است و باید آن را انجام دهند. ولی هدایت و ضلالت در دست خدا است.
ششم: توکل: این صفت را در هیچ کتابی برای داعی نیافتهام ولی با مطالعهی کتاب اسماء حسنی اثر استاد شهید ناصر سبحانی رحمه الله این صفت را برای داعی به لازم میشمارم. چون داعی اگر فهمی دقیق از توکل داشته باشد هر گز از دعوت خویش دست بر نمیدارد.و در جواب کسانی که به ظاهر نسبت به او دلسوزی میکنند و از او میخواهند برای حفظ مال و جانش کوتاه بیاید و دست از دعوتش بکشد، میگوید: اگر از دعوتم دست نکشم آیا مالم را مصادره میکنند؟ فرد دلسوز میگوید: بله. داعی میگوید: آیا آن اموالی که قرار است مصادره شود در تقدیر ازلی برای استفادهی من مقرر شده است یا خیر؟ فرد دلسوز اگر بگوید مقرر شده است. داعی میگوید: وقتی مقرر شده پس نیرویی وجود ندارد که آن را از من بگیرد؛ زیرا آنچه مقرر شده مربوط به دایره کار خداست و اصلاً پنین چیزهای به من مربوط نیست. اگر بگوید: مقرر نشده که این اموال از آن تو باشد. جواب این است که: وقتی مقرر نشده که این اموال از آن من باشد؛ پس باید مصادره شود و اصلاً مصادره شدن آن برای من امر جدیدی نیست.
به فرد داعی گفته میشود: اگر از دعوتت دست نکشی تو را خواهند کشت، او درجواب مخاطبانش میگوید: آیا قرار بر این است که لحظهای پیش از زمانی که در تقدیر خداوند مقرر شده، مرا بکشند یا لحظهای بعد از آن و یا در همان وقت مقرر؟ اگر از دعوت دست بکشم کی خواهم مرد؟ زمانی که خدا مقرر کرده یا پس از آن؟ اگر گفته شود: در صورت ادامه دعوت پیش از زمانی که مقرر شده و اگر از دعوت دست بکشی پس از آن خواهی مرد. میگوید: در اشتباه محض به سر میبرید. و اگر گفتند: همان زمانی که خداوند مقرر کرده خواهی مرد باز هم جوابش مشخص است. او در ادامه میگوید: وقتی چنین است و آنچه در تقدیر خداوند است، همان محقق خواهد شد پس چرا کاری کنم که بدون به دست آوردن پیزی مطلوبی را نیز از دست بدهم؟ چرا دایرهی کار خود را که دایرهی چه باید کرد و چه باید کرد است ترک کنم و در کار خداوند دخالت کنم که چنین دخالتی نیز ممکن نیست. من مشغول انجام وظیفه و تکالیف و تحقق عزمهای خود میشوم و در مورد هر آنچه روی میدهد و روی نمیدهد بر خدا توکل مینمایم.
هفتم: صالح بودن در قول وعمل: « وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ »[فصلت/33] گفتار چه کسی بهتر از گفتار کسی است که مردمان را به سوی خدا میخواند و کارهای شایسته میکند و اعلام میدارد که من از زمره مسلمانان (و منقادان اوامر یزدان) هستم؟
اگر دعوت با عمل صالح و تسلیم خدا شدن همراه گردید دیگر برای داعی مسئولیتی نخواهد ماند اگر سخنش با رویگردانی و پشت کردن دیگران، یا بی ادبی مردمان و یا با خود بزرگ بینی و انکار این وآن رویاروی بشود. کاری که دعوت کننده میکند این است که زیبا و نیکو دست اندر کار بشود و با همگان خوب و پسندیده گفتار و رفتار داشته باشد.
هشتم: صداقت: سخن راست و صادقانه و پرهیز از دروغ برای داعی بسیار ضروری است(نه تنها برای داعی بلکه برای همهضروری است) و داعی باید پیوسته حقگو باشد. صداقت دعوتگر علاوه بر تأثیر روانی افراد الگوی عملی اسلام است.خداوند میفرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ» [توبه/119] ای مؤمنان! از خدا بترسید و همگام با راستان باشید. صذق برای داعی عبارت است ازاینکه: داعی هرچه را که در نهان وآشکار میگوید خود عملی کند و انجام دهد « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ »[صف/2] ای مؤمنان! چرا سخنی (به دیگران) میگوئید که خودتان برابر آن عمل نمیکنید؟
نهم: رحم و دلسوزی: دلسوزی و مهربانی یکی از صفات خداوند است که در فرد دعوتگر تجلی پیدا میکند. و او را به سوی مردم هدایت میکند و در حضرت(ص) این ویژگی به کمال رسید« لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ» [توبه/ 128] . بیگمان پیغمبری (محمّد نام)، از خود شما (انسانها) به سویتان آمده است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران میآید. به شما عشق میورزد و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است. چهره دعوتگر منعکس کنندهی اعماق درون اوست. اگر صاحب چهره در میان مردم، ترش رو جلوه کند. بیانگر کم ظرفیتی و تنگدلی صاحب چهره است و اگر خندان و گشاده رو جلو کند بیانگر بشارت و خیر خواهی صاحب چهره است.آیات در این زمینه بسیارند از جمله: « وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً »[بقره/83] وبه مردم نیک بگویید.
« قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِّن صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَاللّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ»[بقره/263] گفتار نیک و گذشت، بهتر از بذل و بخششی است که اذیّت و آزاری به دنبال داشته باشد. و خداوند بینیاز و بردبار است.
« فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى» [طه/44] سپس به نرمی با او (درباره ایمان) سخن بگوئید، شاید (غفلت خود و عظمت خدا را) یاد کند و (از عاقبت کفر و طغیان خویش و عذاب دوزخ) بهراسد.
و پیامبر (ص) در احادیث میفرماید: آنچه که باعث دخول به بهشت میشود: اطعام فقراء و سلام کردن و خوش کلامی است.(رواه طبرانی)
« من کان یومن بالله والیوم الآخر فلیقل خیرا أو لیصمت»[متفق علیه] هرکس که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد یا گفتار خیرخواهانه بر زبان میآورد یا ساکت میماند.
دهم: تواضع و فروتنی: یکی از صفات با ارزش و شایسته، برای داعی تواضع و فروتنی است. به ویژه فروتنی نسبت به برادران ایمانی؛ و بیتوجه به دارایی و ناداری و کوچک و بزرگ بودن آنان.
پیامبر نور و هدایت (ص) از خودخواهی و گردنکشی به خدا پناه میبرد؛ و میفرمود: کسی که ذرهای تکبر و خودخواهی در درونش وجود داشته باشد به بهشت نخواهد رفت.(روایت از مسلم)
کبر و غرور مانعی بین دعوتگر و مردم است که موجب انزوای دعوتگر از جامعه و عدم الفت او با اطرافیانش میگردد. پیغمبر خدا نیز به این مسأله اشاره فرموده است: محبوبترین شما نزد من کسی است که از لحاظ اخلاق نیکوترین و نسبت به دیگران احساس مسئولیت داشته باشد.
منابع:
1- سید قطب، فی ظلال القرآن؛ ترجمهی دکتر خرمدل
2- خرمدل دکتر مصطفا، تفسیر نور، نشر احسان.
3- سبحانی ناصر، اسماء الحسنی. به کوشش جهانگیر ولدبیگی.
4- فتحی یکن، مباحثی پیرامون معنی و مسئولیت دعوت اسلامی؛ ترجمهی عبدالعزیز سلیمی، نشر احسان، تهران.
4- ولدبیگی جهانگیر، اصول دعوت از دیدگاه قرآن و سنت.
5- مصطفی مشهور، توشه راه؛ ترجمه نعمت الله شهرانی
6- فتحی یکن، فراخوانی و ابعاد آن؛ ترجمهی مسلم خدری
7- ناصر سبحانی، بانگهواز (دعوت)، مرجع غیر مکتوب، نوار کاست.
نظرات